گذشتهی ساده:
poutedشکل سوم:
poutedسومشخص مفرد:
poutsوجه وصفی حال:
poutingلب کلفتی، جلوآمدگی لبها، لبولوچه را جمع کردن، لب را به زیر آویختن، اخم کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The child pouted and was about to cry.
بچه لبش ورچید و در شرف گریه کردن بود.
as soon as she saw the broken dish, she pouted and...
تا بشقاب شکسته را دید لبولوچهاش آویزان شد و ...
"These children are killing me!" She pouted.
با اخموتخم گفت: «این بچهها دارند جانم را به لب میآورند!»
She pouted her lips for a kiss.
لبهای خود را برای بوسیدن غنچه کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «pout» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pout