سومشخص مفرد:
cramsوجه وصفی حال:
crammingپر، مملو، چپانده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The tiny apartment was so crammed with furniture.
آپارتمان کوچک پر از اسباب منزل بود.
The small room was crammed with books.
اتاق کوچک پر از کتاب بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «crammed» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/crammed