با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Crammed

kræmd kræmd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    crams
  • وجه وصفی حال:

    cramming

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
پر، مملو، چپانده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The tiny apartment was so crammed with furniture.
- آپارتمان کوچک پر از اسباب منزل بود.
- The small room was crammed with books.
- اتاق کوچک پر از کتاب بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد crammed

  1. verb Study intensively, as before an exam
    Synonyms: reviewed, boned, ground, read
  2. verb To eat greedily
    Synonyms: devoured, gorged
  3. verb Crowd or pack to capacity
    Synonyms: packed, pressed, jammed, overgorged, loaded, filled, wadded, squeezed, stuffed, compacted, impacted, mobbed, gorged, rammed, glutted, compressed, crowded, forced, driven, crushed
    Antonyms: released, opened
  4. adjective
    Synonyms: oversaturated

ارجاع به لغت crammed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crammed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/crammed

لغات نزدیک crammed

پیشنهاد بهبود معانی