امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Crammed

kræmd kræmd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    crams
  • وجه وصفی حال:

    cramming

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
پر، مملو، چپانده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The tiny apartment was so crammed with furniture.
- آپارتمان کوچک پر از اسباب منزل بود.
- The small room was crammed with books.
- اتاق کوچک پر از کتاب بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد crammed

  1. verb Study intensively, as before an exam
    Synonyms:
    reviewed boned ground read
  1. verb To eat greedily
    Synonyms:
    devoured gorged
  1. verb Crowd or pack to capacity
    Synonyms:
    packed pressed jammed overgorged loaded filled wadded squeezed stuffed compacted impacted mobbed gorged rammed glutted compressed crowded forced driven crushed
    Antonyms:
    released opened
  1. adjective
    Synonyms:
    oversaturated

ارجاع به لغت crammed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crammed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/crammed

لغات نزدیک crammed

پیشنهاد بهبود معانی