فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Boned

American: ˈboʊnd British: bəʊnd

سوم‌شخص مفرد:

bones

وجه وصفی حال:

boning

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective

(در ترکیب) دارای نوع به‌خصوصی استخوان

soft-boned

نرم استخوان

brittle-boned

دارای استخوان شکننده

adjective

بی‌استخوان (گوشت)، استخوان گرفته (مثل ماهی سرخ‌کرده)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
adjective

دارای استخوان (مثل شکم‌بندهای سابق)

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد boned

  1. verb study intensively, as before an exam
    Synonyms:
    crammed ground
  1. adjective having had the bones removed
    Synonyms:
    deboned

ارجاع به لغت boned

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «boned» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/boned

لغات نزدیک boned

پیشنهاد بهبود معانی