فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Circumscribe

ˈsɜrːkəmskraɪb ˈsɜːkəmskraɪb
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive
    نوشتن در دور، محدود و مشخص کردن
    • - to circumscribe a word
    • - دور واژه‌ای خط کشیدن
    • - Moral considerations circumscribe the freedom in clothing.
    • - ملاحظات اخلاقی آزادی جامه‌پوشی را محدود می‌کند.
    • - to circumscribe a heart patient's activity
    • - فعالیت بیمار قلبی را محدود کردن
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد circumscribe

  1. verb mark off, delimit
    Synonyms: bar, bound, confine, define, delineate, demarcate, encircle, enclose, encompass, environ, girdle, hamper, hem in, limit, nail down, outline, prelimit, restrain, restrict, surround, trammel
    Antonyms: free, loose, open

ارجاع به لغت circumscribe

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «circumscribe» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/circumscribe

لغات نزدیک circumscribe

پیشنهاد بهبود معانی