فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Circumscribe

ˈsɜrːkəmskraɪb ˈsɜːkəmskraɪb

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

نوشتن در دور، محدود و مشخص کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

to circumscribe a word

دور واژه‌ای خط کشیدن

Moral considerations circumscribe the freedom in clothing.

ملاحظات اخلاقی آزادی جامه‌پوشی را محدود می‌کند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to circumscribe a heart patient's activity

فعالیت بیمار قلبی را محدود کردن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد circumscribe

  1. verb mark off, delimit
    Synonyms:
    define limit restrict mark off delineate outline bound confine enclose surround encircle encompass environ restrain demarcate hem in girdle bar hamper trammel prelimit nail down
    Antonyms:
    free open loose

ارجاع به لغت circumscribe

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «circumscribe» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/circumscribe

لغات نزدیک circumscribe

پیشنهاد بهبود معانی