فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Demarcate

ˌdiːˈmɑːrkeɪt ˈdiːmɑːkeɪt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive
    تعیین حدود کردن، نشان گذاردن
    • - That country's frontiers have not yet been demarcated exactly.
    • - مرزهای آن کشور هنوز دقیق معلوم نشده است.
    • - This is what demarcates love and hate.
    • - این چیزی است که عشق و نفرت را از هم متمایز می‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد demarcate

  1. verb differentiate
    Synonyms: detach, mark off, delimit, separate, divide

ارجاع به لغت demarcate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «demarcate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/demarcate

لغات نزدیک demarcate

پیشنهاد بهبود معانی