Demarcation

ˌdiːmɑːrˈkeɪʃn ˌdiːmɑːˈkeɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:

توضیحات

همچنین به این شکل نیز نوشته می‌شود: demarkation

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable
مرزبندی، تعیین حدود

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- The demarcation lasted two years.
- تعیین حدود دو سال طول کشید.
- the demarkation of property lines
- مرزبندی حدود مالکیت
noun countable uncountable
مرز، سرحد، کران، حد، خط فاصل
- the demarcation line
- خط مرزی
- demarkations between regions
- مرزهای بین مناطق
noun countable uncountable
تمایز، فرق
- demarkation between science and pseudoscience
- تمایز بین علم و شبه‌علم
- The clear demarcation existing between well water and river water.
- فرق واضحی که بین آب چاه و آب رودخانه وجود دارد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد demarcation

  1. noun boundary, division
    Synonyms: bound, confine, delimitation, differentiation, distinction, enclosure, limit, margin, separation, split, terminus

ارجاع به لغت demarcation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «demarcation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/demarcation

لغات نزدیک demarcation

پیشنهاد بهبود معانی