با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Imprinting

American: ˌɪmˈprɪntɪŋ British: ɪmˈprɪntɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    imprinted
  • شکل سوم:

    imprinted
  • سوم شخص مفرد:

    imprints

معنی

  • noun
    (روانشناسی - به‌ویژه در تربیت حیوانات جوان) نقش‌پذیری، نقش‌گذاری
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد imprinting

  1. verb Establish or impress firmly in the mind
    Synonyms: stamping, marking, inscribing, impressing, designating, forming, symboling, etching, pressing, graving, engraving, fixing, effecting, branding, printing

ارجاع به لغت imprinting

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «imprinting» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/imprinting

لغات نزدیک imprinting

پیشنهاد بهبود معانی