امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Printing

    ˈprɪntɪŋ ˈprɪntɪŋ
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      printed

    • شکل سوم:

      printed

    • سوم‌شخص مفرد:

      prints

    • شکل جمع:

      printings

    معنی و نمونه‌جمله

    noun B1
    چاپ، طبع، چاپ پارچه، باسمه زنی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام
    - the printing of this book
    - چاپ این کتاب
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد printing

    1. noun a process of reproduction
      Synonyms:
      composition typography typesetting presswork
    1. noun printed matter
      Synonyms:
      publication issue publishing page sheet line
    1. noun publication
      Synonyms:
      distribution issuance printing process impression
    1. verb reproduce by printing
      Synonyms:
      copying issuing publishing reprinting disseminating writing typing composing impressing stamping filming picturing engraving
      Antonyms:
      talking writing inscribing
    1. verb to make an impression
      Synonyms:
      impressing imprinting indenting

    لغات هم‌خانواده printing

    • verb - transitive
      print

    ارجاع به لغت printing

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «printing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/printing

    لغات نزدیک printing

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دژرهی دکتردرحقوق دگردیسگر دگرسان پذیری دگرسان گرای دگرسوی کردن دگرش ناپذیر دگرشگر دگرش واکه دگرگونی ناپذیر دگرگونی گشتاور دیدگر سوی دیردرمان دیرپای دیرگزین دیرگشا دیریاز دیسدار شدن دیسلکسی دیسک ران دیماساندن دیوار بازدار دیوان کشور دیوانه و خنده آور دیوسیرتانه دیکسیونرنگار دیکلرر دیگرآنکه