امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Unfaithful

ʌnˈfeɪθfl ʌnˈfeɪθfl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
( unfaith ) بی‌ایمانی، نقض ایمان، بی‌وفا، بدقول

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- an unfaithful friend
- دوست بی‌وفا
- an unfaithful husband
- شوهری که (به زنش) خیانت می‌کند
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unfaithful

  1. adjective disloyal, adulterous
    Synonyms: adulterine, cheating, deceitful, double-crossing, faithless, false, false-hearted, fickle, foresworn, inconstant, incontinent, moonlighting, not true to, of bad faith, perfidious, philandering, recreant, shifty, snaky, sneaking, traitorous, treacherous, treasonable, two-faced, two-timing, unchaste, unreliable, untrue, untrustworthy, wicked
    Antonyms: faithful, loyal, trustworthy

ارجاع به لغت unfaithful

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unfaithful» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unfaithful

لغات نزدیک unfaithful

پیشنهاد بهبود معانی