فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Appurtenance

əˈpɜːrtnəns əˈpɜːtɪnəns / / -tn-

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun formal

جزء، ابزار جانبی، ابزار فرعی، ابزار یدکی، ضمیمه، (جمع) اجزاء، لوازم، مخلفات، متعلقات، ضمایم، ملحقات

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

He considered the swimming pool an essential appurtenance to his home.

او استخر را به‌عنوان جزئی ضروری از خانه‌ی خود تلقی می‌کرد.

Each appurtenance of the estate added to its overall charm and value.

هریک از ملحقات ملک به جذابیت و ارزش کلی آن افزوده است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He sold the property along with all its appurtenances to the highest bidder.

او ملک را به‌همراه تمام لوازم آن به بالاترین قیمت پیشنهادی فروخت.

Reza cleared a desk and its appurtenances before starting her new project.

رضا قبل‌از شروع پروژه‌ی جدیدش، میزتحریر و متعلقات آن را تمیز کرد.

The lease specified that any appurtenance must be maintained by the tenant.

در اجاره‌نامه تصریح شده است که مستأجر باید از همه‌ی متعلقات منزل نگهداری کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد appurtenance

  1. noun a subordinate element added to another entity; an accessory or other item associated with a particular activity or style of living
    Synonyms:
    addition accessory attachment adjunct component supplement appendage gear add-on apparatus paraphernalia annex appendix

ارجاع به لغت appurtenance

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «appurtenance» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/appurtenance

لغات نزدیک appurtenance

پیشنهاد بهبود معانی