با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Approximation

əˌprɑːksəˈmeɪʃn əˌprɒksəˈmeɪʃn əˌprɒksəˈmeɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    approximations

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun
تقریب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
noun
نزدیکی، شباهت زیاد، قریب به‌صحت، تخمین
- His description is only an approximation of reality.
- توصیف او فقط تشابهاتی با واقعیت دارد.
- The stated figures are only approximations of the actual costs.
- اعداد ذکرشده برآورد تقریبی هزینه‌ها است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد approximation

  1. noun closeness
    Synonyms: resemblance, likeness, nearness, similarity, alikeness
    Antonyms: difference, dissimilarity
  2. noun estimate
    Synonyms: conjecture, rough idea, guess, educated guess, ballpark figure, estimation, guesstimate, informed guess, rough measure

لغات هم‌خانواده approximation

ارجاع به لغت approximation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «approximation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/approximation

لغات نزدیک approximation

پیشنهاد بهبود معانی