آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ آذر ۱۴۰۲

    Equipped

    ɪˈkwɪpt ɪˈkwɪpt

    سوم‌شخص مفرد:

    equips

    وجه وصفی حال:

    equipping

    معنی equipped | جمله با equipped

    adjective C1

    مجهز، تجهیزشده، آماده، مهیا

    Their schools are very poorly equipped.

    مدارس آن‌ها بسیار ضعیف تجهیزشده‌است.

    We were well equipped for the trip.

    برای سفر به‌خوبی آماده بودیم.

    adjective

    (برای انجام یا برعهده‌گرفتن کاری) دارای صلاحیت

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    best equipped to be president

    بهترین فرد دارای صلاحیت برای ریاست جمهوری

    Not being a specialist in the subject I don't feel very well-equipped to answer such questions.

    من چون متخصص این موضوع نیستم، احساس می‌کنم صلاحیت پاسخ به این پرسش‌ها را ندارم.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد equipped

    1. adjective provided or fitted out with what is necessary or useful or appropriate
      Synonyms:
      supplied provided furnished fitted outfitted set up completed implemented appointed dressed clothed arrayed decked appareled supplemented complemented accoutered readied assembled invested armed harnessed rigged fitted-out rigged up bedecked
      Antonyms:
      bare unequipped unfurnished stripped
    1. verb provide with (something) usually for a specific purpose
      Synonyms:
      supplied provided furnished fitted prepared stocked geared readied implemented outfitted appointed endowed qualified armed rigged dressed decked arrayed attired accoutered accoutred girt
    1. verb to array
      Synonyms:
      dressed adorned decked
    1. adjective prepared with proper equipment
      Synonyms:
      fitted-out
    1. adjective carrying weapons
      Synonyms:
      weaponed

    لغات هم‌خانواده equipped

    noun
    equipment
    adjective
    equipped
    verb - transitive
    equip

    سوال‌های رایج equipped

    وجه وصفی حال equipped چی میشه؟

    وجه وصفی حال equipped در زبان انگلیسی equipping است.

    سوم‌شخص مفرد equipped چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد equipped در زبان انگلیسی equips است.

    ارجاع به لغت equipped

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «equipped» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/equipped

    لغات نزدیک equipped

    • - equipotent
    • - equipotential
    • - equipped
    • - equisetum
    • - equitable
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    Noah no-brainer halve open-minded once only ostentatious orally open to deuce constipation the bereaved bereaved initiate Swiss ball تملق عازم غبطه غبطه خوردن طرفه العین طلیعه تنبک طویله طویل ظنین عجوزه عروج علاج بفرمایید عمامه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.