امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Girt

ɡɜːrt ɡɜːt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

verb - transitive adjective adverb
با تنگ محکم کردن، محاصره کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد girt

  1. verb To encircle with or as if with a band
    Synonyms:
    band begird belt cincture compass encompass engirdle gird girdle ring engird bound encircled secured girdled
    Antonyms:
    disarmed weakened
  1. verb Prepare oneself for a military confrontation
    Synonyms:
    strengthened fortified steeled readied braced armed
    Antonyms:
    flattered complimented praised
  1. verb To present with a quality, trait, or power
    Synonyms:
    invested gifted endued endowed dowered
  1. verb To shut in on all sides
    Synonyms:
    surrounded rung hemmed hedged girdled environed encompassed encircled compassed circled beset
  1. verb Put a girdle on or around
    Synonyms:
    girdled

ارجاع به لغت girt

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «girt» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/girt

لغات نزدیک girt

پیشنهاد بهبود معانی