امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Productive

prəˈdʌktɪv prəˈdʌktɪv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more productive
  • صفت عالی:

    most productive

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
زایا، فعال، سازنده، مولد، (کارگر، نویسنده، کارمند) فعال، پرکار، (زمین) حاصلخیز، (تخیل) خلاق

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- productive soil
- خاک حاصل‌خیز
adjective
سودمند، ثمربخش، پرفایده، پرثمر، پربار، مثمرثمر، بارآور
- Fertilizers make trees more productive.
- کود درخت‌ها را پر بارتر می‌کند.
- a productive day
- یک روز موفقیت‌آمیز
adjective
موجد، پدید آورنده، باعث، موجب
- productive ideas
- عقاید سازنده
adjective
(مربوط به) تولید، تولیدی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد productive

  1. adjective fruitful, creative
    Synonyms:
    advantageous beneficial constructive dynamic effective energetic fecund fertile gainful generative gratifying inventive plentiful producing profitable prolific rewarding rich teeming useful valuable vigorous worthwhile
    Antonyms:
    fruitless impotent unfruitful unproductive

لغات هم‌خانواده productive

ارجاع به لغت productive

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «productive» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/productive

لغات نزدیک productive

پیشنهاد بهبود معانی