فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Counterproductive

ˌkaʊnt̬ərprəˈdʌktɪv ˌkaʊntəprəˈdʌktɪv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more counterproductive
  • صفت عالی:

    most counterproductive

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    زیان‌بخش، گزندآور، آسیب‌آور، پادبازده (دارای نتایج یا تأثیر خلاف انتظار)
    • - Procrastination is counterproductive to achieving your goals.
    • - به تعویق انداختن کارها، برای رسیدن به اهدافتان زیان‌بخش است.
    • - Ignoring feedback can be counterproductive to personal growth.
    • - نادیده گرفتن بازخورد برای رشد شخصی می‌تواند گزندآور باشد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

لغات هم‌خانواده counterproductive

ارجاع به لغت counterproductive

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «counterproductive» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/counterproductive

لغات نزدیک counterproductive

پیشنهاد بهبود معانی