فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Slope

sloʊp sləʊp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    sloped
  • شکل سوم:

    sloped
  • سوم شخص مفرد:

    slopes
  • وجه وصفی حال:

    sloping
  • شکل جمع:

    slopes

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable B2
    شیب، سرازیری، سراشیبی، سرازیری، سربالایی، کجی، انحراف
    • - a sharp slope
    • - شیب تند
    • - a 40-degree slope
    • - شیب ۴۰ درجه
    • - a slight slope
    • - شیب ملایم
  • noun countable B2
    جغرافیا دامنه (کوه یا تپه)
    • - She skied down the slope.
    • - در دامنه‌ی کوه به‌سمت پایین اسکی‌بازی کرد.
    • - Slope led down to the tranquil lake below.
    • - دامنه‌ی کوه به دریاچه‌ی آرامی در پایین منتهی می‌شد.
  • verb - intransitive
    شیب داشتن، سراشیب شدن
    • - Here the road slopes down a little.
    • - در اینجا جاده کمی سراشیب می‌شود.
    • - The road slopes gently.
    • - جاده به‌آرامی سراشیب شد.
  • noun countable
    هندسه شیب خط
    • - The students measured the slope of the ramp for their experiment.
    • - دانش‌آموزان برای آزمایش خود شیب‌خط سطح شیب‌دار را اندازه گرفتند.
    • - The architect calculated the slope of the roof to ensure proper drainage.
    • - معمار شیب خط سقف را برای اطمینان از زهکشی مناسب محاسبه کرد.
  • adjective
    شیب‌دار
    • - The slope terrain made hiking difficult.
    • - زمین شیب‌دار پیاده‌روی را دشوار می‌کرد.
    • - The slope roof shed rain.
    • - از سقف شیب‌دار باران می‌ریزد.
  • verb - transitive
    شیب‌دار کردن، سراشیب کردن، شیب دادن
    • - He sloped the roof of the shed to shed rainwater efficiently.
    • - او سقف سوله را شیب‌دار کرد تا آب باران را به نحو احسن پایین بریزد.
    • - They sloped the path gently to make it accessible for hikers.
    • - آن‌ها مسیر را شیب آرامی دادند تا برای کوه‌نوردان قابل دسترسی باشد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد slope

  1. noun slant, tilt
    Synonyms: abruptness, bank, bend, bevel, bias, cant, declination, declivity, deflection, descent, deviation, diagonal, downgrade, gradient, hill, inclination, incline, lean, leaning, obliqueness, obliquity, pitch, ramp, rise, rising ground, shelf, skew, steepness, swag, sway, tip
    Antonyms: evenness, level
  2. verb slant, tilt
    Synonyms: angle, ascend, bank, bevel, cant, descend, dip, drop, drop away, fall, heel, incline, lean, list, pitch, rake, recline, rise, shelve, skew, splay, tip
    Antonyms: even, level

Collocations

ارجاع به لغت slope

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «slope» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/slope

لغات نزدیک slope

پیشنهاد بهبود معانی