بیدقتی، سهلانگاری، بیمبالاتی، بینظمی، کمکاری، بیتوجهی، شلختگی
There was noticeable sloppiness in the way the team prepared the presentation.
در نحوهی آمادهسازی ارائه توسط تیم، بیدقتی آشکاری دیده میشد.
The project’s failure was largely the result of sloppiness in planning and execution.
شکست پروژه، عمدتاً نتیجهی بیدقتی در برنامهریزی و اجرا بود.
پوشاک گشادی زیاد، شلختگی، نامرتب بودن، آویزان و رها بودن، بدقواره بودن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His coat had a kind of sloppiness that made his overall appearance look untidy.
پالتوی او نوعی شلختگی داشت که ظاهر کلیاش را نامرتب نشان میداد.
The sloppiness of the dress bothered her, so she asked the tailor to adjust the size.
گشادی لباس او را ناراحت کرد، بنابراین از خیاط خواست سایز را اصلاح کند.
شُلی، آبکی بودن، رقیق بودن
The sloppiness of the melted cheese made the entire dish look messy, though it was delicious.
شلی پنیر ذوبشده، کل غذا را نامرتب نشان میداد، هرچند که بسیار خوشمزه بود.
They tried to reduce the sloppiness of the stew by letting it simmer for another hour.
آنها تلاش کردند با یک ساعت بیشتر جوشاندن، رقیق بودن خورش را کم کنند.
احساساتی بودن، لوسی، سادهلوحی، سبکسری
His unexpected sloppiness during the meeting surprised everyone.
احساساتی شدن غیرمنتظرهی او در جلسه، همه را متعجب کرد.
She disliked the sloppiness in romantic movies where characters cry at every minor event.
او از لوس بودن فیلمهای عاشقانه که شخصیتها برای هر اتفاق کوچکی گریه میکنند، خوشش نمیآمد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «sloppiness» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sloppiness