۷۰٪ تخفیف تا پایان اسفند - اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی 💚

Smutch

American: smʌtʃ British: smʌtʃ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun verb - transitive
اثر و یا نشان آلودگی، لکه کثیف، کثیف کردن، آلوده کردن، لکه‌دار کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد smutch

  1. verb to make dirty
    Synonyms:
    dirty soil smear blacken black defile sully besmirch smudge befoul besoil begrime blur
  1. noun a discolored mark made by smearing
    Synonyms:
    stain smear smudge blotch blot smirch splotch daub

ارجاع به لغت smutch

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «smutch» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/smutch

لغات نزدیک smutch

پیشنهاد بهبود معانی