اندک، ذره، واحد سنجش چیز جزئی، تردید، بیم، منع اخلاقی، نهی اخلاقی، وسواس باک، تردید داشتن، دودل بودن، وسواس داشتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
moral scruples
محذورهای اخلاقی
Without the slightest scruple, he ordered their execution.
بدون کمترین تردید دستور اعدام آنها را داد.
She had no scruples about opening and reading others' letters.
از بازکردن و خواندن نامههای دیگران ابا نداشت.
She does not scruple about lying.
دروغ گفتن وجدانش را ناراحت نمیکند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «scruple» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/scruple