حالت تهوع، عدم اطمینان، بیم، تردید، ناخوشی همهجاگیر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
That memory gave him a qualm of terror.
آن خاطره او را دچار وحشت کرد.
I had qualms about swimming in that cold, rapid river.
از شناکردن در آن رود سرد و سریعالسیر اضطراب داشتم.
He had no qualms about imprisoning his opponents.
او از زندانی کردن مخالفان خود ابا نداشت.
a student who has no qualms about cheating in an examination
شاگردی که تقلب در امتحان وجدانش را ناراحت نمیکند
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «qualm» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/qualm