فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Qualm

kwɑːm / / kwɑːlm kwɑːm

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun

حالت تهوع، عدم اطمینان، بیم، تردید، ناخوشی همه‌جاگیر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

That memory gave him a qualm of terror.

آن خاطره او را دچار وحشت کرد.

I had qualms about swimming in that cold, rapid river.

از شنا‌کردن در آن رود سرد و سریع‌السیر اضطراب داشتم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He had no qualms about imprisoning his opponents.

او از زندانی کردن مخالفان خود ابا نداشت.

a student who has no qualms about cheating in an examination

شاگردی که تقلب در امتحان وجدانش را ناراحت نمی‌کند

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد qualm

  1. noun nagging doubt
    Synonyms:
    anxiety unease uncertainty apprehension nervousness insecurity hesitation suspicion misgiving disquiet agitation remorse regret reluctance foreboding perturbation mistrust indecision objection remonstrance conscience compunction scruple pang twinge demur presentiment misdoubt
    Antonyms:
    comfort contentedness approval

ارجاع به لغت qualm

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «qualm» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/qualm

لغات نزدیک qualm

پیشنهاد بهبود معانی