فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Crumbling

آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    crumbled
  • شکل سوم:

    crumbled
  • سوم شخص مفرد:

    crumbles

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective C2
    زوال‌یافته، ازهم‌پاشیده، فاسدشده، در حال زوال، در حال تباهی، در حال فروپاشی، در حال نابودی
    • - their crumbling ancestral home
    • - خانه‌ی اجدادی در حال نابودیِ آن‌ها
    • - a crumbling empire
    • - امپراتوری در حال فروپاشی
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد crumbling

  1. adjective rotting
    Synonyms: breaking up, disintegrating, collapsing, breaking, decaying

ارجاع به لغت crumbling

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crumbling» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/crumbling

لغات نزدیک crumbling

پیشنهاد بهبود معانی