فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Crumbling

گذشته‌ی ساده:

crumbled

شکل سوم:

crumbled

سوم‌شخص مفرد:

crumbles

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective C2

زوال‌یافته، ازهم‌پاشیده، فاسدشده، در حال زوال، در حال تباهی، در حال فروپاشی، در حال نابودی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

their crumbling ancestral home

خانه‌ی اجدادی در حال نابودیِ آن‌ها

a crumbling empire

امپراتوری در حال فروپاشی

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد crumbling

  1. adjective rotting
    Synonyms:
    decaying breaking disintegrating collapsing breaking up

ارجاع به لغت crumbling

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crumbling» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/crumbling

لغات نزدیک crumbling

پیشنهاد بهبود معانی