آیکن بنر

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

Crumbly

ˈkrʌmbli ˈkrʌmbli

معنی crumbly | جمله با crumbly

adjective

خردشونده ،ترد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

Watch out! this cake is crumbly.

مواظب باش! این کیک زود متلاشی می‌شود.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد crumbly

  1. adjective brittle
    Synonyms:
    breakable fragile frail crisp soft short friable powdery crunchy perishing rotten rotted worn deteriorating deteriorated decayed degenerated disintegrated corroded rusted oxidized eroded pulverizable shivery frangible
    Antonyms:

ارجاع به لغت crumbly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crumbly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/crumbly

لغات نزدیک crumbly

پیشنهاد بهبود معانی