شکل جمع:
normsهنجار، اصل قانونی، قاعده، ماخذ قانونی، مقیاس یامعیار، حد وسط، معدل
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
norms of civilized behavior
ضوابط رفتار متمدنانه
to deviate from the norm
از قاعده منحرف شدن
social norms
معیارهای اجتماعی
wages that are below the national norm
مزدهایی که از میانگین مزدهای کشور کمترند
production norm
میانگین تولید
$ 10,000 per annum is the norm in this town.
سالی ده هزار دلار در این شهر حد متوسط است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «norm» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/norm