گذشتهی ساده:
tonedشکل سوم:
tonedسومشخص مفرد:
tonesوجه وصفی حال:
toningشکل جمع:
tonesصدا، آهنگ، درجه صدا، لحن، نوا
a conciliatory tone
لحن آشتیآمیز
He spoke in an angry tone.
با لحن خشم آمیزی حرف زد.
He spoke in a low tone.
با صدای آرام حرف میزد.
the sweet tone of a flute
آوای شیرین نیلبک
رنگ
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the soft tones of the old marble
الوان ملایم مرمر قدیمی
a bright tone of blue
آبی روشن
The gray walls took on a greenish tone.
دیوارهای خاکستری دارای جلوهی سبزرنگ شدند.
two tones of green: light green and dark green
دو رنگ سبز: سبز کمرنگ و سبز پررنگ
به آهنگ درآوردن، سراییدن، دارای آهنگ خاص کردن
سفت کردن، تقویت کردن
Exercise toned his muscles.
ورزش عضلات او را نیرومند کرد.
کاستن، کم کردن، فرو نشاندن
Some of these critical sentences must be toned down a bit.
برخی از این جملههای انتقادآمیز باید کمی تعدیل بشوند.
1- از شدت (چیزی) کاستن، ملایم کردن 2- ملایم شدن، تعدیل شدن 3- (رنگ و غیره) روشنتر کردن یا شدن، کمرنگ شدن یا کردن
1- بر شدت (چیزی) افزودن 2- (رنگ و غیره) تیرهتر کردن یا شدن، پررنگ کردن یا شدن
bring down the tone of something
از کیفیت چیزی کاستن
جو یا کیفیت چیزی را تعیین کردن، آهنگ چیزی را معین کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «tone» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tone