فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Tongue

tʌŋ tʌŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    tongued
  • شکل سوم:

    tongued
  • سوم شخص مفرد:

    tongues
  • وجه وصفی حال:

    tonguing
  • شکل جمع:

    tongues

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable B1
    کالبدشناسی زبان
    • - Please stick your tongue out.
    • - لطفاً زبان خود را بیرون بیاورید.
    • - the tip of the tongue
    • - نوک زبان
    • - He has a glib tongue.
    • - او زبان چرب و نرمی دارد.
    • - the tongues of fire
    • - زبانه‌های آتش
  • noun uncountable
    غذا و آشپزی زبان حیوانی که به عنوان غذا استفاده می‌شود
  • noun countable
    پوشاک زبانه‌ی کفش
  • noun countable
    ادبی زبان‌شناسی زبان خارجی
    • - He learned several foreign tongues.
    • - چندین زبان خارجی را آموخت.
  • verb - transitive
    به زبان آوردن، گفتن
    • - hold your tongue and listen!
    • - حرف نزن و گوش بده!
  • verb - transitive
    به زبان زدن
    • - to tongue a stamp
    • - به تمبر زبان مالیدن
  • verb - transitive
    دارای زبانه کردن
    • - to tongue a board
    • - تخته‌ای را زبانه‌دار کردن
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد tongue

  1. noun language
    Synonyms: argot, articulation, dialect, discourse, expression, idiom, lingo, parlance, patois, speech, talk, utterance, vernacular, voice

Idioms

  • find one's tongue

    (به‌ویژه بعد از ترس یا ناراحتی یا کم‌رویی) قدرت تکلم را بازیافتن، دوباره به حرف آمدن

  • hold one's tongue

    حرف نزدن، سکوت کردن، جلو دهان (یا زبان) خود را گرفتن

  • on everyone's tongue

    ورد زبان همگان، بلند آوازه

  • on the tip of one's (or the) tongue

    در شرف گفتن یا گفته شدن، برسر زبان (گیر کرده)

ارجاع به لغت tongue

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tongue» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tongue

لغات نزدیک tongue

پیشنهاد بهبود معانی