گذشتهی ساده:
tonguedشکل سوم:
tonguedسومشخص مفرد:
tonguesوجه وصفی حال:
tonguingشکل جمع:
tonguesتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
(بهویژه بعد از ترس یا ناراحتی یا کمرویی) قدرت تکلم را بازیافتن، دوباره به حرف آمدن
حرف نزدن، سکوت کردن، جلو دهان (یا زبان) خود را گرفتن
ورد زبان همگان، بلند آوازه
on the tip of one's (or the) tongue
در شرف گفتن یا گفته شدن، برسر زبان (گیر کرده)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «tongue» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tongue