با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Communion

kəˈmjuːnjən kəˈmjuːnjən
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
مشارکت، آیین عشا ربانی، صمیمیت و همدلی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- a communion of interest
- اشتراک منافع
- the Presbyterian communion
- اعضای فرقه‌ی پرسبیتاریان
- the communion of the faithful and the committed
- امت با ایمان و متعهد
- to take Communion
- در مراسم عشای ربانی شرکت کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد communion

  1. noun affinity, agreement
    Synonyms: accord, association, closeness, close relationship, communing, concord, contact, converse, fellowship, harmony, intercommunication, intercourse, intimacy, participation, rapport, sympathy, togetherness, unity
    Antonyms: antagonism, contention, disagreement, discord, disunity, division, hostility, variance
  2. noun sacrament in church; body of believers sharing a sacrament
    Synonyms: breaking of bread, church, creed, denomination, Eucharist, faith, Lord’s Supper, Mass, persuasion, religion, sacrament

ارجاع به لغت communion

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «communion» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/communion

لغات نزدیک communion

پیشنهاد بهبود معانی