ادبی فطری، غریزی، ویری، سرشتی، درونی، احساسی، قلبی
She trusted her visceral instincts more than any rational advice.
او بیشتر به غرایز فطریاش اعتماد داشت تا به هر توصیهی منطقی.
The movie evoked a visceral fear in the audience that lingered long after the credits rolled.
فیلم، ترسی درونی در تماشاگران ایجاد کرد که تا مدتها پساز پایان فیلم باقی ماند.
intense visceral delight
لذت شدید درونی
a visceral reaction
واکنش فطری
احشایی، درونی (وابسته به اندامهای داخلی مانند ششها، قلب و...)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The autopsy revealed damage to several visceral organs.
کالبدشکافی آسیب به چندین اندام احشایی را نشان داد.
Excessive alcohol consumption can increase visceral fat around the liver and stomach.
مصرف زیاد الکل میتواند باعث افزایش چربی درونی در اطراف کبد و معده شود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «visceral» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/visceral