فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Ingrained

ɪnˈɡreɪnd ɪnˈɡreɪnd

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

نبافته رنگ‌شده، دیرینه، ریشه‌کرده، ذاتی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

Ingrained moral principles.

اصول اخلاقی که ملکه شده‌اند.

an ingrained liar

دروغگوی اصلاح‌ناپذیر

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ingrained

  1. adjective deep-rooted
    Synonyms:
    inherent fundamental fixed rooted deep-seated chronic inborn innate hereditary intrinsic built-in inbuilt implanted constitutional inveterate confirmed inbred congenital indelible ineradicable in the blood indwelling
    Antonyms:
    superficial surface

ارجاع به لغت ingrained

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ingrained» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ingrained

لغات نزدیک ingrained

پیشنهاد بهبود معانی