گذشتهی ساده:
ingratiatedشکل سوم:
ingratiatedسومشخص مفرد:
ingratiatesوجه وصفی حال:
ingratiatingخودشیرینی کردن، مورد لطف و عنایت قرار دادن، طرف توجه قرار دادن، ارضا کردن، داخل کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He was always trying to ingratiate himself with the teachers.
او همیشه میکوشید محبت معلمها را جلب کند.
the ingratiating effect of her words
اثر مهرانگیز حرفهای او
the ingratiating smile of my daughter, Julie
لبخند دلچسب دخترم جولی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ingratiate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ingratiate