با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Ingratiate

ɪnˈɡreɪʃieɪt ɪnˈɡreɪʃieɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    ingratiated
  • شکل سوم:

    ingratiated
  • سوم شخص مفرد:

    ingratiates
  • وجه وصفی حال:

    ingratiating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive
    خودشیرینی کردن، مورد لطف و عنایت قرار دادن، طرف توجه قرار دادن، ارضا کردن، داخل کردن
    • - He was always trying to ingratiate himself with the teachers.
    • - او همیشه می‌کوشید محبت معلم‌ها را جلب کند.
    • - the ingratiating effect of her words
    • - اثر مهرانگیز حرف‌های او
    • - the ingratiating smile of my daughter, Julie
    • - لبخند دلچسب دخترم جولی
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد ingratiate

  1. verb get on the good side of someone
    Synonyms: attract, blandish, brownnose, captivate, charm, crawl, flatter, get in with, grovel, hand a line, insinuate oneself, kowtow, play up to, seek favor, truckle
    Antonyms: deter, disgust, repel

ارجاع به لغت ingratiate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ingratiate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ingratiate

لغات نزدیک ingratiate

پیشنهاد بهبود معانی