گذشتهی ساده:
ingrainedشکل سوم:
ingrainedسومشخص مفرد:
ingrainsوجه وصفی حال:
ingrainingهمچنین میتوان از engrain به جای ingrain استفاده کرد.
نهادینه کردن، درونی کردن، تثبیت کردن، ریشهدار کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Such fear was ingrained in them after years of war and instability.
چنین ترسی پساز سالها جنگ و بیثباتی در آنها درونی شده بود.
The coach tried to ingrain discipline and teamwork in his players.
مربی تلاش کرد انضباط و کار گروهی را در بازیکنانش نهادینه کند.
ingrained suspicion
سوءظن ریشهدار
Prejudices that are so ingrained that it is impossible to erase them.
پیشداوریهایی که آنقدر جایگزین شدهاند که زدودن آنها محال است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ingrain» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ingrain