آخرین به‌روزرسانی:

Ingrain

ˌɪnˈɡreɪn ˌɪnˈɡreɪn

گذشته‌ی ساده:

ingrained

شکل سوم:

ingrained

سوم‌شخص مفرد:

ingrains

وجه وصفی حال:

ingraining

توضیحات:

همچنین می‌توان از engrain به‌ جای ingrain استفاده کرد.

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

نهادینه کردن، درونی کردن، تثبیت کردن، ریشه‌دار کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

Such fear was ingrained in them after years of war and instability.

چنین ترسی پس‌از سال‌ها جنگ و بی‌ثباتی در آن‌ها درونی شده بود.

The coach tried to ingrain discipline and teamwork in his players.

مربی تلاش کرد انضباط و کار گروهی را در بازیکنانش نهادینه کند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

ingrained suspicion

سوءظن ریشه‌دار

Prejudices that are so ingrained that it is impossible to erase them.

پیش‌داوری‌هایی که آن‌قدر جایگزین شده‌اند که زدودن آن‌ها محال است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ingrain

  1. verb imbue
    Synonyms:
    instill implant teach fix

ارجاع به لغت ingrain

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ingrain» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ingrain

لغات نزدیک ingrain

پیشنهاد بهبود معانی