فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Ingrain

ˌɪnˈɡreɪn ˌɪnˈɡreɪn

توضیحات:

همچنین می‌توان از engrain به‌ جای ingrain استفاده کرد.

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adjective adverb

نخ رنگی، نخی که قبلاً الیاف آن رنگ شده است، خطوط و خال‌های رنگارنگ کاغذ دیواری، رنگ ثابت خورده، نبافته رنگ‌شده، دیرنیه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

ingrained suspicion

سوءظن ریشه‌دار

Prejudices that are so ingrained that it is impossible to erase them.

پیش‌داوری‌هایی که آن‌قدر جایگزین شده‌اند که زدودن آن‌ها محال است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ingrain

  1. verb imbue
    Synonyms:
    instill implant teach fix

ارجاع به لغت ingrain

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ingrain» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ingrain

لغات نزدیک ingrain

پیشنهاد بهبود معانی