Ingrain

ˌɪnˈɡreɪn ˌɪnˈɡreɪn
آخرین به‌روزرسانی:

توضیحات

همچنین می‌توان از engrain به‌ جای ingrain استفاده کرد.

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adjective adverb
نخ رنگی، نخی که قبلاً الیاف آن رنگ شده است، خطوط و خال‌های رنگارنگ کاغذ دیواری، رنگ ثابت خورده، نبافته رنگ‌شده، دیرنیه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- ingrained suspicion
- سوءظن ریشه‌دار
- Prejudices that are so ingrained that it is impossible to erase them.
- پیش‌داوری‌هایی که آن‌قدر جایگزین شده‌اند که زدودن آن‌ها محال است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ingrain

  1. verb imbue
    Synonyms: fix, implant, instill, teach

ارجاع به لغت ingrain

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ingrain» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ingrain

لغات نزدیک ingrain

پیشنهاد بهبود معانی