صفت تفضیلی:
more innerصفت عالی:
most innerداخلی، درونی، تویی، اندرونی
The inner rooms of the mansion were filled with antique furniture.
اتاقهای داخلی عمارت پر از مبلمان عتیقه بود.
The body's inner organs require proper care and nutrition to function effectively.
اندامهای داخلی بدن برای عملکرد مؤثر به مراقبت و تغذیهی مناسب نیاز دارند.
درونی، باطنی، روحی، نهان (احساسات یا افکاری که در درون فرد جریان دارند)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His inner conflict was evident in his hesitant responses.
تعارض درونی او از پاسخهای تردیدآمیز او مشهود بود.
They sought inner peace amidst the chaos of daily life.
آنها در میان هرجومرج زندگی روزمره بهدنبال آرامش روحی بودند.
The artist has beautifully captured her inner feelings on canvas.
این هنرمند احساسات درونی خود را بهزیبایی بر روی بوم به تصویر کشیده است.
کشمکش درونی، تعارض داخلی، تنش داخلی، درگیری درونی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «inner» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/inner