فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Rifle

ˈraɪfl ˈraɪfl

گذشته‌ی ساده:

rifled

وجه وصفی حال:

rifling

شکل جمع:

rifles

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1

نوعی تفنگ، کلاشینکف

a rifle barrel

لوله‌ی تفنگ

The soldier shouldered his rifle and marched forward.

سرباز تفنگش را بر دوش گذاشت و به جلو رفت.

verb - intransitive verb - transitive

به‌هم ریختن، زیرورو کردن، دستبرد زدن، دزدیدن، لخت کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

My files had been rifled and my bond certificates were missing.

پرونده‌های مرا به‌هم ریخته بودند و سندهای رسمی‌ام گم شده بود.

She rifled through her purse, trying to find her phone.

او کیفش را زیرورو کرد و سعی کرد تلفنش را پیدا کند.

verb - transitive

ضربه زدن، پرتاب کردن، انداختن (توپ)

She rifled the tennis ball across the court with precision.

او توپ تنیس را بادقت در زمین پرتاب کرد.

He rifled the baseball into the outfield.

او توپ بیسبال را به بیرون زمین انداخت.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rifle

  1. verb ransack
    Synonyms:
    rob loot take rip off go through plunder pillage burglarize burgle strip despoil sack rummage trash rip grab waste smash and grab tip over gut
    Antonyms:
    organize order

ارجاع به لغت rifle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rifle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rifle

لغات نزدیک rifle

پیشنهاد بهبود معانی