گذشتهی ساده:
rifledوجه وصفی حال:
riflingشکل جمع:
riflesنوعی تفنگ، کلاشینکف
a rifle barrel
لولهی تفنگ
The soldier shouldered his rifle and marched forward.
سرباز تفنگش را بر دوش گذاشت و به جلو رفت.
بههم ریختن، زیرورو کردن، دستبرد زدن، دزدیدن، لخت کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
My files had been rifled and my bond certificates were missing.
پروندههای مرا بههم ریخته بودند و سندهای رسمیام گم شده بود.
She rifled through her purse, trying to find her phone.
او کیفش را زیرورو کرد و سعی کرد تلفنش را پیدا کند.
ضربه زدن، پرتاب کردن، انداختن (توپ)
She rifled the tennis ball across the court with precision.
او توپ تنیس را بادقت در زمین پرتاب کرد.
He rifled the baseball into the outfield.
او توپ بیسبال را به بیرون زمین انداخت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «rifle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rifle