فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Circuit Board

ˈsɜːrkətˈbɔːrd ˈsɜːkɪtbɔːd

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

برق برد مدار، صفحه‌ی مدار الکتریکی، تخته‌ی مدار، برد الکترونیکی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

I carefully soldered the wires onto the circuit board.

سیم‌ها را بادقت روی برد مدار لحیم کردم.

I need to replace the circuit board in my computer.

باید برد مدار کامپیوترم را عوض کنم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد circuit board

  1. noun printed circuit board
    Synonyms:
    board card circuit card motherboard

ارجاع به لغت circuit board

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «circuit board» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/circuit-board

لغات نزدیک circuit board

پیشنهاد بهبود معانی