فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Circumvolution

American: ˌsɜːrkəmvəˈluːʃən British: ˌsɜːkəmvəˈljuːʃən
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • noun
    دورزنی، دورگردی، گردش، حرکت پیچاپیچ
    • - the circumvolutions of a boa snake
    • - پیچ و تاب‌های بدن مار بوآ
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد circumvolution

  1. noun Circular movement around a point or about an axis
    Synonyms: circuit, circulation, gyration, revolution, rotation, turn, wheel, whirl

ارجاع به لغت circumvolution

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «circumvolution» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/circumvolution

لغات نزدیک circumvolution

پیشنهاد بهبود معانی