فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Marginal

ˈmɑːrdʒɪnl ˈmɑːdʒɪnl

صفت تفضیلی:

more marginal

صفت عالی:

most marginal

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective C2

(یاداشت، تفسیر) (مربوط به) حاشیه، حاشیه‌ای، کناری

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

marginal notes

حواشی

adjective

ناچیز، کم، کم‌اهمیت، جزئی، اندک

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

have a marginal effect on something

تأثیر کمی بر چیزی داشتن

marginal land

زمین نیمه‌بایر، زمین نیمه‌کشاورزی، زمین کم‌محصول

adjective

فرعی، جنبی، جانبی

adjective

(مجلس) (حوزه، کرسی) حاشیه‌ای، میان مرزی، بینابینی، محل مناقشه

adjective

(مجلس) کرسی حاشیه‌ای، کرسی میان‌مرزی

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد marginal

  1. adjective borderline; slight
    Synonyms:
    small minor low insignificant minimal negligible bordering verging on the edge rimming peripheral
    Antonyms:
    internal interior core central

لغات هم‌خانواده marginal

ارجاع به لغت marginal

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «marginal» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/marginal

لغات نزدیک marginal

پیشنهاد بهبود معانی