شکاف، رخنه، شکافتن، درزپیدا کردن، درز گرفتن، صدای بههم خوردن فلز، جرنگجرنگ
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
... if you close the door, she goes through a chink
.... در ار بندی سر از روزن برآرد
He looked at them through a chink in the partition.
از درز دیواره به آنها نگاه میکرد.
to chink a log cabin
کلبهی چوبی را درزبندی کردن
Empty bottles chinked in the sack.
بطریهای خالی در کیسه جرنگجرنگ میکردند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «chink» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/chink