فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Chink

tʃɪŋk tʃɪŋk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive adjective adverb
    شکاف، رخنه، شکافتن، درزپیدا کردن، درز گرفتن، صدای به‌هم خوردن فلز، جرنگ‌جرنگ
    • - ... if you close the door, she goes through a chink
    • - .... در ار بندی سر از روزن برآرد
    • - He looked at them through a chink in the partition.
    • - از درز دیواره به آن‌ها نگاه می‌کرد.
    • - to chink a log cabin
    • - کلبه‌ی چوبی را درزبندی کردن
    • - Empty bottles chinked in the sack.
    • - بطری‌های خالی در کیسه جرنگ‌جرنگ می‌کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد chink

  1. noun opening
    Synonyms: aperture, cleft, crack, crevice, cut, fissure, gap, hole, rift, slit, slot, space

ارجاع به لغت chink

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «chink» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/chink

لغات نزدیک chink

پیشنهاد بهبود معانی