فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Cuddle

ˈkʌdl ˈkʌdl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    cuddled
  • شکل سوم:

    cuddled
  • سوم شخص مفرد:

    cuddles
  • وجه وصفی حال:

    cuddling
  • شکل جمع:

    cuddles

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - intransitive verb - transitive
    در آغوش گرفتن، نوازش کردن، بغل کردن، آرمیدن
    • - The mother was cuddling her baby.
    • - مادر نوزاد خود را در آغوش گرفته بود.
    • - The kittens were cuddling against their mother's breast.
    • - بچه گربه‌ها کنار سینه‌ی مادرشان آرمیده بودند.
  • noun countable
    انگلیسی بریتانیایی آغوش، بغل
    • - Instead of saying goodbye, she gave him a cuddle.
    • - به‌جای خداحافظی، او را در آغوش گرفت.
    • - Mary needs a cuddle.
    • - ماری به آغوش نیاز دارد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد cuddle

  1. verb hold fondly, closely
    Synonyms: bundle, burrow, caress, clasp, cosset, curl up, dandle, embrace, enfold, feel up, fondle, huddle, hug, kiss, love, nestle, nuzzle, pet, snug, snuggle, touch
    Antonyms: push away

Phrasal verbs

  • cuddle up

    تنگ در کنار کسی قرار گرفتن

ارجاع به لغت cuddle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cuddle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cuddle

لغات نزدیک cuddle

پیشنهاد بهبود معانی