گذشتهی ساده:
cuddledشکل سوم:
cuddledسومشخص مفرد:
cuddlesوجه وصفی حال:
cuddlingشکل جمع:
cuddlesدر آغوش گرفتن، نوازش کردن، بغل کردن، آرمیدن
The mother was cuddling her baby.
مادر نوزاد خود را در آغوش گرفته بود.
The kittens were cuddling against their mother's breast.
بچه گربهها کنار سینهی مادرشان آرمیده بودند.
انگلیسی بریتانیایی آغوش، بغل
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Instead of saying goodbye, she gave him a cuddle.
بهجای خداحافظی، او را در آغوش گرفت.
Mary needs a cuddle.
ماری به آغوش نیاز دارد.
تنگ در کنار کسی قرار گرفتن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «cuddle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cuddle