با پوزه کاویدن یا بو کردن، پوزه به خاک مالیدن، غنودن، عزیز داشتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The dog nuzzled my knee.
سگ پوزهاش را به زانویم مالید.
Julie nuzzled her head against the pillow.
جولی سر خود را روی متکا قرار داد.
His wife nuzzled up to him on the sofa.
زنش روی کاناپه در کنار او لم داد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «nuzzle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/nuzzle