با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Latch

lætʃ lætʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    latches

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • ضامن، چفت
  • noun adverb
    قفل کردن، چفت کردن، محکم نگاه داشتن، به‌وسیله‌ی کلون محکم کردن، چفت
    • - She pulled the latch and opened the door.
    • - او چفت (یا کلون) را کشید و در را باز کرد.
    • - Before leaving the house, securely latch all doors and windows.
    • - پیش از ترک خانه درها و پنجره‌ها را محکم چفت کنید.
    • - She is a bit too slow but she will latch on soon.
    • - کمی کند است؛ ولی به‌زودی قلق کار را یاد خواهد گرفت.
    • - She latched onto my son at the party and didn't let him meet anyone else.
    • - در مهمانی انگل پسرم شد و نگذاشت او با کس دیگری آشنا شود.
    • - Go in, the door is off the latch.
    • - برو تو، در چفت نیست.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد latch

  1. noun lock
    Synonyms: bar, bolt, catch, clamp, fastening, hasp, hook, padlock
    Antonyms: key
  2. verb fasten with lock
    Synonyms: bar, bolt, cinch, close, close up, lock, make fast, secure
    Antonyms: loose, loosen, unfasten, unlatch, unlock

Phrasal verbs

  • latch on

    (عامیانه) لم کار را به دست آوردن، فهمیدن

  • latch onto

    (عامیانه) به‌دست آوردن، دو دستی چسبیدن به، گرفتن و رها نکردن، مثل کنه چسبیدن به

Collocations

  • on the latch (or off the latch)

    (در مورد در یا پنجره که چفت آن را طوری کشیده‌اند که خود به خود قفل نشود) چفت باز

ارجاع به لغت latch

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «latch» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/latch

لغات نزدیک latch

پیشنهاد بهبود معانی