فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Culminate

ˈkʌlməneɪt ˈkʌlməneɪt

گذشته‌ی ساده:

culminated

شکل سوم:

culminated

سوم‌شخص مفرد:

culminates

وجه وصفی حال:

culminating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive adverb

به اوج رسیدن، به‌ بیشترین ارتفاع رسیدن، به‌حد اعلی رسیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

The house of Burgundy was gradually culminating.

خاندان بور گاندی به‌تدریج به اوج خود می‌رسید.

Their agreement culminated a long series of negotiations.

توافق آنان پیامد یک دوره مذاکرات طولانی بود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Their hostility culminated in war.

خصومت آنان به جنگ انجامید.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد culminate

  1. verb come to a climax
    Synonyms:
    end finish close conclude terminate wind up top off climax cap come to a head end up go the route round off rise to crescendo go over the mountain shoot one’s wad
    Antonyms:
    start begin commence open

ارجاع به لغت culminate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «culminate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/culminate

لغات نزدیک culminate

پیشنهاد بهبود معانی