Shutter

ˈʃʌt̬ər ˈʃʌtə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    shuttered
  • شکل سوم:

    shuttered
  • سوم‌شخص مفرد:

    shutters
  • وجه وصفی حال:

    shuttering
  • شکل جمع:

    shutters

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
شاتر، نوربند (‌پرده‌ای که مقابل حسگر دوربین عکاسی قرار دارد و تا زمانی که دوربین شروع به کار نکند بسته می‌ماند)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- The photographer adjusted the shutter speed.
- عکاس سرعت شاتر را تنظیم کرد.
- The old camera's shutter wouldn't open.
- نوربند دوربین قدیمی باز نمی‌شد.
noun countable
کرکره (پنجره)
- The shutters were closed to keep out the harsh sunlight.
- کرکره‌ها بسته شده بودند تا از ورود نور شدید خورشید جلوگیری شود.
- She peeked through the shutters to see who was at the door.
- از کرکره نگاه کرد تا ببیند چه کسی دم در است.
noun countable
کرکره (پوششی که در را می‌پوشاند)
- The shop owner pulled down the shutter.
- صاحب‌مغازه کرکره را پایین کشید.
- The old shutter was rusty and difficult to open and close.
- کرکره‌ی قدیمی زنگ زده بود و به‌سختی باز و بسته می‌شد.
verb - transitive
کرکره‌‌ی ... را بستن (پنجره و در)
- She shuttered the windows before the storm hit.
- او پیش از وقوع طوفان کرکره‌ی پنجره‌ها را بسته بود.
- Please remember to shutter the windows before you leave the house.
- لطفاً به یاد داشته باشید که پیش از خروج از خانه کرکره‌ی پنجره‌ها را ببندید.
verb - transitive
کرکره را پایین کشیدن، تعطیل کردن (فعالیت یا کسب‌وکار)
- The pandemic forced many businesses to shutter.
- این بیماری همه‌گیر بسیاری از مشاغل را مجبور به تعطیلی کرد.
- The restaurant chose to shutter early due to lack of customers.
- رستوران به دلیل کمبود مشتری ترجیح داد زود کرکره را پایین بکشد.
noun countable
بندآور (شخص یا وسیله)
- The shutter refused to let anyone in without the secret password.
- بندآور به کسی اجازه‌ی ورود بدون رمز عبور مخفی را نمی‌داد.
- His stubbornness was a shutter against compromise.
- سرسختی‌اش بندآوری در برابر سازش بود.
verb - transitive
کرکره‌دار کردن
- She wanted to shutter the windows in her bedroom.
- او می‌خواست پنجره‌های اتاق‌خوابش را کرکره‌دار کند.
- The photographer decided to shutter the windows of the studio.
- عکاس تصمیم گرفت پنجره‌های آتلیه را کرکره‌دار کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد shutter

  1. noun A concealment
    Synonyms: blind, cover, shade, storm shutter

ارجاع به لغت shutter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «shutter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/shutter

لغات نزدیک shutter

پیشنهاد بهبود معانی