با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Fusty

ˈfʌsti ˈfʌsti
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
بوگرفته، کهنه، کپک‌زده، قدیمی مسلک

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- Fusty old clothes that had been stored in the basement for several years.
- لباس‌های قدیمی و بوی نم‌گرفته که سال‌ها در زیرزمین انبار شده‌بودند.
- a fusty blanket
- پتوی مرطوب و بدبو
- an old politician with fusty ideas
- سیاست‌باز پیر با عقاید پوسیده
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fusty

  1. adjective Smelling of mildew or decay
    Synonyms: musty, frowzy, moldy, putrid, rancid, rank, rotten, frowsty
  2. adjective Of a style or method formerly in vogue
    Synonyms: antiquated, antique, archaic, bygone, dated, dowdy, old, standpat, old-fashioned, old-time, outdated, outmoded, out-of-date, passé, vintage, unprogressive, nonprogressive

ارجاع به لغت fusty

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fusty» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fusty

لغات نزدیک fusty

پیشنهاد بهبود معانی