با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Garment

ˈɡɑːrmənt ˈɡɑːmənt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    garments

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive countable C1
    جامه، پوشاک، جامه‌رو، رخت
    • - clothe your ideas in a garment of reality.
    • - به فکرهایت جامه‌ی عمل بپوشان.
    • - the green spring garment of our trees
    • - قبای سبز و بهاری درختان ما
    • - He was garmented like a beggar.
    • - مثل یک گدا لباس پوشیده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد garment

  1. noun article of clothing
    Synonyms: apparel, array, attire, costume, covering, drapes, dress, duds, feathers, garb, gear, get-up, habiliment, habit, outfit, raiment, robe, things, threads, togs, uniform, vestments, wear, weeds

ارجاع به لغت garment

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «garment» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/garment

لغات نزدیک garment

پیشنهاد بهبود معانی