با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Bat

bæt bæt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    batted
  • شکل سوم:

    batted
  • سوم شخص مفرد:

    bats
  • وجه وصفی حال:

    batting
  • شکل جمع:

    bats

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable A1
    چوب، چماق، عصا، چوبدستی، (پینگ پنگ و اسکواش و غیره) راکت، (بیس بال و کریکت و غیره) چوگان
    • - baseball bat
    • - چوب بیسبال
    • - He batted the thief on the head.
    • - (با چوبدستی) زد بر سر دزد.
  • noun countable
    (عامیانه) ضربه، برخورد، ضربت
  • noun
    خشت، گل آماده برای کوزه‌گری، لعاب مخصوص ظروف سفالی، نیمه یا پاره آجر
  • noun countable
    جانورشناسی خفاش، شبکور، شب پره
  • noun
    چوگان‌دار
  • verb - transitive
    (با چوب یا چماق) زدن، کوفتن، کتک زدن
  • verb - transitive
    نوبت چوگان زنی، چوگان زدن
    • - to bat lefthanded
    • - با دست چپ چوگان زدن
    • - Which team is batting now?
    • - حالا کدام تیم چوگان‌زنی می‌کند؟
  • verb - transitive
    چشمک زدن، مژگان را تکان دادن، چشم را باز و بسته کردن
  • verb - transitive
    بال بال زدن
    • - The plan was batted around for a week.
    • - نقشه، چندین هفته مورد بررسی قرار گرفت.
    • - We batted the subject back and forth.
    • - ما آن موضوع را کاملاً حلاجی کردیم.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد bat

  1. noun, verb a hit with a solid object
    Synonyms: bang, belt, blow, bop, crack, knock, rap, slam, smack, sock, strike, swat, thump, thwack, wallop, whack, whop

Phrasal verbs

Idioms

  • bat out

    (عامیانه) با عجله درست کردن، سرهم بندی کردن

  • do something off one's own bat

    (انگلیس - عامیانه) سرخود عمل کردن، خودسری کردن

  • go to bat for

    (عامیانه) دفاع کردن از، پشتیبانی کردن، به نفع کسی وارد معرکه شدن

  • (right) off the bat

    از همان ابتدا، (عامیانه) از بای بسم الله، فوراً، بدون تأخیر، بی‌معطلی، بلافاصله

  • blind as a bat

    کاملاً کور، نابینا

  • have bats in one's (or the) belfry

    (امریکا - عامیانه) خل بودن، عقاید احمقانه داشتن

  • not bat an eye (or eyelash)

    (عامیانه) تعجب خود را نشان ندادن

ارجاع به لغت bat

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bat» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bat

لغات نزدیک bat

پیشنهاد بهبود معانی