گذشتهی ساده:
swattedشکل سوم:
swattedسومشخص مفرد:
swatsوجه وصفی حال:
swattingهمچنین میتوان از swati به جای swat استفاده کرد.
(با مگسکش، کف دست یا ...) زدن، کشتن، ضربه زدن
I swatted two of the flies on the table.
دو تا از مگسهای روی میز را کشتم.
I quickly swatted the fly that landed on the table.
بهسرعت مگسی را که روی میز نشست را زدم.
ضربهی محکم زدن، ضربت زدن، سفت زدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Mother took a swat at Ali's arm.
مادر با کف دست به بازوی علی زد.
He swatted the tennis ball with incredible force.
او با قدرتی باورنکردنی ضربهی محکمی به توپ تنیس زد.
ضربهی محکم، ضربت
The swat of his hand on the table startled everyone in the room.
ضربهی محکم دستش روی میز همه را در اتاق مبهوت کرد.
Swat team
گروه ضربت
The swat of the bat against the baseball signaled the start of the game.
ضربت چوب به توپ بیسبال نشاندهندهی شروع بازی بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «swat» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/swat