Swat

swɑːt swɒt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    swatted
  • شکل سوم:

    swatted
  • سوم‌شخص مفرد:

    swats
  • وجه وصفی حال:

    swatting

توضیحات

همچنین می‌توان از swati به‌ جای swat استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
(با مگس‌کش، کف دست یا ...) زدن، کشتن، ضربه زدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- I swatted two of the flies on the table.
- دو تا از مگس‌های روی میز را کشتم.
- I quickly swatted the fly that landed on the table.
- به‌سرعت مگسی را که روی میز نشست را زدم.
verb - transitive
ضربه‌ی محکم زدن، ضربت زدن، سفت زدن
- Mother took a swat at Ali's arm.
- مادر با کف دست به بازوی علی زد.
- He swatted the tennis ball with incredible force.
- او با قدرتی باورنکردنی ضربه‌ی محکمی به توپ تنیس زد.
noun countable
ضربه‌ی محکم، ضربت
- The swat of his hand on the table startled everyone in the room.
- ضربه‌ی محکم دستش روی میز همه را در اتاق مبهوت کرد.
- Swat team
- گروه ضربت
- The swat of the bat against the baseball signaled the start of the game.
- ضربت چوب به توپ بیسبال نشان‌دهنده‌ی شروع بازی بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد swat

  1. verb hit
    Synonyms: beat, belt, biff, box, buffet, clobber, clout, cuff, ding, knock, slap, slug, smack, smash, sock, strike, wallop, whack

ارجاع به لغت swat

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «swat» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/swat

لغات نزدیک swat

پیشنهاد بهبود معانی