گذشتهی ساده:
huntedشکل سوم:
huntedسومشخص مفرد:
huntsشکار، صید، نخجیر، بشگرد
شکارچیگری، صیادی، بشگردی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He says hunting is a cruel sport.
او میگوید شکار ورزش ظالمانهای است.
شکاری، وابسته به شکار
a hunting dog
سگ شکاری
(مکانیک - در ترموستات و غیره) نوسان، کند و تند شدن، پس و پیشی
جستجو، پژوهش، تجسس
job hunting
جستوجوی کار
شکارگاه
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «hunting» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hunting