فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Hunting

ˈhʌntɪŋ ˈhʌntɪŋ

گذشته‌ی ساده:

hunted

شکل سوم:

hunted

سوم‌شخص مفرد:

hunts

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective uncountable B2

شکار، صید، نخجیر، بشگرد

noun adjective uncountable

شکارچیگری، صیادی، بشگردی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

He says hunting is a cruel sport.

او می‌گوید شکار ورزش ظالمانه‌ای است.

noun adjective uncountable

شکاری، وابسته به شکار

a hunting dog

سگ شکاری

noun adjective uncountable

(مکانیک - در ترموستات و غیره) نوسان، کند و تند شدن، پس و پیشی

noun adjective uncountable

جستجو، پژوهش، تجسس

job hunting

جست‌وجوی کار

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hunting

  1. noun the chase
    Synonyms:
    the hunt fishing angling shooting sporting trapping stalking big-game hunting fowling falconry coursing fishery hawking venery venatics halieutics

Collocations

hunting ground

شکارگاه

ارجاع به لغت hunting

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hunting» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hunting

لغات نزدیک hunting

پیشنهاد بهبود معانی