با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Trapping

American: ˈtræpɪŋ British: ˈtræpɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    traps
  • شکل جمع:

    trappings

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive
وجه وصفی حال فعل trap

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The hunter spent hours trapping wild animals in the forest.
- شکارچی ساعت‌ها به دام انداختن حیوانات وحشی در جنگل پرداخت.
- The fisherman enjoyed trapping fish in his net at the lake.
- ماهیگیر از به دام انداختن ماهی با تورش در دریاچه لذت می‌برد.
noun plural
نشانه‌ها، مظاهر
- The trappings of wealth were evident in her designer clothes and luxury car.
- نشانه‌های ثروت در لباس‌های طراحی‌شده و ماشین لوکس او مشهود بود.
- She didn't care about the trappings of fame.
- او به مظاهر شهرت اهمیتی نمی‌داد.
noun plural
آذین، پیرایه، تزئینات
- The king's carriage was adorned with all the trappings of royalty.
- کالسکه‌ی شاه با تمام لوازم تزئینات سلطنتی آراسته شده بود.
- The trappings of royalty adorned the grand hall.
- آذین‌های سلطنتی تالار بزرگ را زینت داده بود.
noun plural
پوشش‌آلات و زیورآلات اسب، یراق اسب
- The knight proudly wore his gleaming armor, complete with trappings for his noble steed.
- شوالیه باافتخار زره درخشانش را همراه با زیورآلات اسب برای اسب نجیبش پوشانده بود.
- The equestrian rider meticulously polished the trappings on her saddle before heading to the competition.
- سوارکار قبل‌از رفتن به مسابقه، یراق روی زین خود را بادقت جلا داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد trapping

  1. verb Catch in or as if in a trap
    Synonyms: trammelling, ensnaring, snaring, entrapping
    Antonyms: releasing
  2. verb To hold fast or prevent from moving
    Synonyms: catching, webbing, fooling, snaring, entrapping, immobilizing, tricking, seducing, trammelling, pitting, ensnaring, netting, nailing, tangling, maneuvering, luring, inveigling, hazarding, confining, ambushing, decoying, cornering, confounding, capturing, caging, enmeshing, baiting, bagging, incarcerating, pinning
  3. verb To deceive or trick by means of a scheme or plan.
    Synonyms: catching
  4. noun Stable gear consisting of a decorated covering for a horse, especially (formerly) for a warhorse
    Synonyms: caparison, housing

ارجاع به لغت trapping

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «trapping» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/trapping

لغات نزدیک trapping

پیشنهاد بهبود معانی