امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Netting

    ˈnetɪŋ ˈnetɪŋ
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      netted

    • شکل سوم:

      netted

    • سوم‌شخص مفرد:

      nets

    • شکل جمع:

      nettings

    معنی

    noun
    شبکه‌بندی، شبکه، توری‌دوزی، تور‌سازی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد netting

    1. noun an open fabric woven of strands that are interlaced and knotted at usually regular intervals
      Synonyms:
      net web mesh network
    1. noun a net of transparent fabric with a loose open weave
      Synonyms:
      screen mesh gauze veiling trellis
    1. verb make as a net profit
      Synonyms:
      making earning gaining yielding producing paying returning realizing drawing repaying clearing grossing sacking
    1. verb construct or form a web, as if by weaving
      Synonyms:
      catching trapping capturing securing getting ensnaring entangling entrapping taking seizing hooking meshing webbing lacing bagging nailing trimming
      Antonyms:
      freeing releasing

    ارجاع به لغت netting

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «netting» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/netting

    لغات نزدیک netting

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دژرهی دکتردرحقوق دگردیسگر دگرسان پذیری دگرسان گرای دگرسوی کردن دگرش ناپذیر دگرشگر دگرش واکه دگرگونی ناپذیر دگرگونی گشتاور دیدگر سوی دیردرمان دیرپای دیرگزین دیرگشا دیریاز دیسدار شدن دیسلکسی دیسک ران دیماساندن دیوار بازدار دیوان کشور دیوانه و خنده آور دیوسیرتانه دیکسیونرنگار دیکلرر دیگرآنکه