فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Prodigy

ˈprɑːdədʒi ˈprɒdɪdʒi

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun

چیز غیر‌عادی، اعجوبه، شگفتی، بسیار زیرک

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

a child prodigy

کودک نابغه

He was known as a worker of prodigies.

شهرت یافته بود که او کارهای اعجازانگیز می‌کند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the prodigies of nature

شگفتی‌های طبیعت

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد prodigy

  1. noun person or thing that is extraordinary
    Synonyms:
    wonder genius talent brain miracle sensation marvel phenomenon rarity spectacle curiosity natural monster freak intellect wizard mastermind enormity one in a million stunner whiz rare bird child genius whiz kid wonder child wunderkind portent

ارجاع به لغت prodigy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «prodigy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/prodigy

لغات نزدیک prodigy

پیشنهاد بهبود معانی