شکل جمع:
raritiesکمیابی، کمی، ندرت، نایابی
In this region earthquakes happen with extreme rarity.
در این سرزمین زلزله بسیار بهندرت رخ میدهد.
The rarity of a unicorn is a popular theme in mythology.
کمیابی اسب تکشاخ مضمونی مشهور در اسطورهشناسی است.
چیز نایاب یا نادر، تحفه، چیز کمیاب
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The professor's extensive knowledge on that subject was a rarity among his colleagues.
دانش وسیع استاد درمورد آن موضوع بین همکارانش کمیاب بود.
Snow is a rarity here.
در اینجا برف نادر است.
He has collected many rarities of art.
او نوادر هنری فراوانی را گردآوری کرده است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «rarity» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rarity